تخته سیاه

سر مایه های هر دلی حرف هایست که برای نگفتن دارد

تخته سیاه

سر مایه های هر دلی حرف هایست که برای نگفتن دارد

رویش عشق!

v    چه زیباست لحظه ای که عشق می روید در فراسوی زمان.

v    و چه پر طراوت است لحظه ای که معبود را در تلاطم  دقیقه ها و در کشاکش ثانیه ها به نظاره بنشینی               

v   و چه دل انگیز است که در شب بی پایان چشمان معشوق دمی را بیاسایی.

v   و چه توصیف ناپذیر است دقایقی که مست و مدهوش و بی خبر از زمان در اغوش پاک و اهورایش ماوا گزینی.

.  وه !که چه مقدس است یکایک ثانیه هایی که لب بر لبهای معبودت می گذاری.

v   و چه بی نظیر است عبور عقربه ها از پس یکدیگر هنگامی که دستان مهربان معشوق را در دست داری.

v   و چه لذت بخش است که ذره ذره ی وجودت را به عشق ابدی او بسپاری.

v   وچه بی پایان است عشقی که تک تک ثانیه های تو را به تسخیر در اورده

به یاد مدرسه...!

سلام دوستان:  

                  حالاکه داریم کم کم به سال تحصیلی نزدیک میشیم من یه تخته سیاه گذاشتم  

اینجا تا به یاد بچگی هامون که منتظربودیم معلم از کلاس بیرون بره و ما گچارو بر داریم و شروع کنیم 

  به خط خطی تخته ،الانم میخایم رو این تخته سیاه که البته ظاهرش خیلی شبیه تخته های مدرسه 

 نیست وبا این تفاوت که معلمو مدرسه ای هم دیگه نیست ،یکم خط خطی کنیم.با هم و در کنار هم  

 میخایم هرچی دل تنگمون میخواد روش بنویسم.و من همیشه منتظره نظراتتون هستم  

و ازشون  استقبال می کنم.و امیدوارم این مطالب ،نه بهتره بگم خط خطیامون یه کوچولو به دلتون بشینه