-
لطف خدا
جمعه 15 مهر 1390 22:36
... هیچ فکر کردید که چه می شد اگر ... خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بدهد چون دیروز ما وقت نکردیم از او تشکر کنیم ؟ خدا فردا دیگر ما را هدایت نمی کرد ، چون امروز اطاعتش نکردیم ؟ امروز خدا با ما همراه نبود ؛ چون امروز نمی توانیم درکش بکنیم . دیگر هرگز شکوفا شدن گلی را نمی دیدیم ؛ چون وقتی خدا باران فرستاد بود ، گله...
-
پیر مرد
جمعه 20 خرداد 1390 01:25
پیری برای جمعی سخن میراند... لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدن او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها...
-
دکتر علی شریعتی
پنجشنبه 5 خرداد 1390 19:25
اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود اگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد اگر دیوار نبود نزدیکتر...
-
بازیگر
جمعه 26 فروردین 1390 16:59
مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟ جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم ! یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید... مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه...
-
در 68 ثانیه به آرزوی خود برسید
دوشنبه 23 اسفند 1389 01:42
بسیاری از سخنرانان موفق به خصوص در حوزه قانون جذب نظیر ایسترهیکس نظریه جالبی دارند. آنها می گویند اگر انسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعاً می خواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کاینات به صدا در می آید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب می کند. اگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و...
-
استعفا
دوشنبه 9 اسفند 1389 21:50
من که حاضرم پایین این استفانامه رو هم امضا کنم، هم مهر بزنم، هم انگشت بزنم... *بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهمو مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. می خواهم به یک ساندویچ فروشی برومو فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است،چون می توانم آن را بخورم! می خواهم...
-
شرلوک هلمز
سهشنبه 3 اسفند 1389 22:45
شرلوک هلمز شرلوک هلمز کاراگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر ان خوابیدند. نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست .بعد واتسون را بیدار کرد و گفت : نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه می بینی ؟ واتسون گفت : میلیونها ستاره میبینم . هلمز گفت : چه نتیجه می گیری ؟ واتسون گفت از...
-
پادشاه و نگهبان
چهارشنبه 24 آذر 1389 22:54
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد از او پرسید :آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند .. نگهبان ذوق زده شد...
-
اصل موفقیت قورباغه ای
یکشنبه 23 آبان 1389 18:40
اگر یک قورباغه را بردارید وداخل یک ظرف آب جوش بیندازید قورباغه چه کار می کند؟ بیرون می پرد! درواقع قورباغه فورا به این نتیجه می رسد که لذتی در کار نیست وباید برود! حالا اگر همین قورباغه را بردارید وداخل یک ظرف آب سرد بیندازید وبعد ظرف را روی اجاق بگذارید وبه تدریج به آن حرارت بدهید قورباغه چه کار می کند؟ استراحت...
-
ترس...تردید
شنبه 27 شهریور 1389 23:13
امانوئل می گوید: ببیند در زندگی از چه می ترسید. ببینید در خود تان از چه می ترسید. با چشم باز و قلب باز به درون ترس خود نفوذ کنید. خواهید دید ترس همچون اتاقی خالی است. ترس فقط به اندازه اجتناب شما قدرتمند است. هرچه بیشتر از ترس روی گردانید. و از آن اجتناب کنید و نخواهید که در آغوشش کشید، قدرت بیشتری به آن می بخشید ترس...
-
...!
دوشنبه 22 شهریور 1389 23:44
جان بلانکارد " از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد . او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ . از سیزده ماه پیش دلبستگیاش به او آغاز شده بود.از یک کتابخانه مرکزی...
-
دریا یا یک لیوان ؟؟!!!
پنجشنبه 4 شهریور 1389 00:22
روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت . استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "...
-
پند
جمعه 29 مرداد 1389 16:36
Disappointments are like road bumps, they slow you down a bit نا امیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده میمونن ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن but you enjoy the smooth road afterwards ولی در عوض بعدش از یه جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد Don't stay on the bumps too long بنابر این روی دست اندازها و...
-
اموخته ام که...
دوشنبه 25 مرداد 1389 23:45
فب آموخته ام که : آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره می توان قلب خرید، ولی عشق را نه. آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از...
-
بخند تا ...
پنجشنبه 24 تیر 1389 22:46
خندیدن یک نیایش است اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد،هر بافت وجودت از شادی بلرزد، به آرامشی عظیم دست می یابی! بگذار خنده ات خنده ای از ته دل باشد.چنین خنده ای پدیده ای نادر است! کسی می تواند بخندد، که طنز آمیزی و تمامی بازی زندگی را می بیند. کوتاه ترین راه برای گفتن دوستت...
-
پند
سهشنبه 22 تیر 1389 14:38
سه پند لقمان به پسرش روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را...
-
۸۹
پنجشنبه 5 فروردین 1389 15:50
سلام دوستای خوبم ! سال ۸۸ ام با همه ی خوب و بدش تموم شد . اما با شروع سال جدید برای همتون یه عالمه ارزوهای قشنگ دارم. داشتم فکر میکردم واسه کی باید چه ارزویی بکنم ؟ اما دیدیم بهترین دعا اینه که واسه همتون سر ۷سین نوروز از خدا فقط سلامتی بخوام و ارزو کنم به همه ی ارزوای خوبتون برسین. سال نو مبارک
-
بهترین ها
پنجشنبه 27 اسفند 1388 23:17
آرزوهای ویکتور هوگو برای شم ا اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از...
-
سلام
پنجشنبه 27 اسفند 1388 12:34
سلام دوستان از غیبت طولانیم عذر خواهی می کنم . دیگه سعی میکنم غیبت نکنم. دلم واسه همه تنگ شده
-
اگر عمر دوباره داشتم...
یکشنبه 29 آذر 1388 01:03
دان هرالد (Don Herald) کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى در سال 1889 در ایندیانا متولد شد و در سال 1966 از جهان رفت. دان هرالد داراى تالیفات زیادى است اما قطعه کوتاهش «اگر عمر دوباره داشتم...» او را در جهان معروف کرد. بخوانید: البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد...
-
زندگی را نخواهیم فهمید اگر...
یکشنبه 29 آذر 1388 00:51
زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گلهای سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گلسرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است؟ زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان...
-
مجنون
پنجشنبه 21 آبان 1388 16:12
روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین سجاده اش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد: "هی!!! چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟" مجنون به خود آمد و گفت: "من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم، تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی؟
-
بهترین لحظات زندگی
چهارشنبه 1 مهر 1388 23:22
best moments in life according to charlie chaplin از نگاه چارلی چاپلین To fall in love عاشق شدن To laugh until it hurts your stomach. آنقدر بخندی که دلت درد بگیره To find mails by the thousands when you return from a vacation. بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری To go for a vacation to some pretty...
-
رویش عشق!
پنجشنبه 12 شهریور 1388 19:16
v چه زیباست لحظه ای که عشق می روید در فراسوی زمان. v و چه پر طراوت است لحظه ای که معبود را در تلاطم دقیقه ها و در کشاکش ثانیه ها به نظاره بنشینی v و چه دل انگیز است که در شب بی پایان چشمان معشوق دمی را بیاسایی. v و چه توصیف ناپذیر است دقایقی که مست و مدهوش و بی خبر از زمان در اغوش پاک و اهورایش ماوا گزینی. . وه !که چه...
-
به یاد مدرسه...!
چهارشنبه 11 شهریور 1388 17:55
سلام دوستان : حالاکه داریم کم کم به سال تحصیلی نزدیک میشیم من یه تخته سیاه گذاشتم اینجا تا به یاد بچگی هامون که منتظربودیم معلم از کلاس بیرون بره و ما گچارو بر داریم و شروع کنیم به خط خطی تخته ،الانم میخایم رو این تخته سیاه که البته ظاهرش خیلی شبیه تخته های مدرسه نیست وبا این تفاوت که معلمو مدرسه ای هم دیگه نیست ،یکم...