پیری برای جمعی سخن میراند...
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضارخندیدن
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردندر مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.
عالی بود شادی...
سلام خوبی چرا دیگه به ما سر نمیزنی بی وفاها
بدو که اپ کردم بدو دیگه بازم که وایستادی میگم بدو
سلام شادی جوووووووون
بست جدید گذاشتم دوست داشتی بیا
سلام عزیزم
خیلی قشنگ بود